شهرآرانیوز | امین شجاعی - زنی که در ۷۳سالگی تصمیم گرفته به گناهش اعتراف کند، مردی دیابتی که هر چند صفحه یک پایش قطع میشود، ساقیِ باحیایی که مدتی است کسی او را ندیده ... . بهنظر میرسد هاجر رزمپا برای پیشبردن داستانهای «آنچنانتر» نیازی به قهرمانان بزرگ یا صحنهپردازیهای آنچنانی نداشته است؛ او با آدمهای معمولی سروکار دارد، با مشکلات معمولی، از همان مشکلاتی که میتوانند تحمل هر کسی را تمام کنند.
میشود گفت آدمهای داستانهای رزمپا اصلاً در وضعیتی نیستند که بتوانند به دو-سه ماه آیندهشان فکر کنند یا کسی بخواهد حسرت زندگیشان را بخورد. البته لحن آرام و گاهی طنزآمیز نویسنده این امید را میدهد که شخصیتهایش بههرحال راه بقا را پیدا خواهند کرد. هرکدام از هشت داستان این مجموعه ما را با بخشی از زندگی شخصیتشان همراه میکند، شاید همان بخشی از زندگی که ردّی از آن در تمام زندگی بهجا میماند.
داستانها بدون پیچیدگی شروع میشوند و ادامه پیدا میکنند. بعید است کسی وقت داشته باشد و یکی از داستانهای این مجموعه را نیمهتمام رها کند. هر داستان با لحن متفاوتی نوشته شده و میشود گفت که نویسنده در بیشتر داستانها بهخوبی توانسته این لحن را با داستان جور کند. شخصیتها با جملاتی تازه احساس خودشان را توصیف میکنند: «آمادهٔ دعوا بودم، عین بوکسور بازنشستهای که هرچند سالهاست تمرین نکرده و دور بوده از رینگ اما کافی است اراده کند برود دستکشهایش را دست کند تا ثابت کند هنوز پرزور است و از کندهاش دود بلند میشود ... .»
این بخشی بود از حسوحال زن داستان «خانهٔ خلوت» که یکی از داستانهای خوب این مجموعه است، داستان زن و مردی خبرهٔ اسبابکشی که یکیشان، زن، همیشه دنبال خلوتکردن خانه است و دیگری، مرد، میخواهد همهچیز را نگه دارد. آنها بچهای هم دارند که یک بار اشتباهی غذای گربه را خورده است. در این بین، چند قرص برنج هم گم میشوند. میشود حدس زد که هر کسی در میانهٔ خواندن این داستان اضطراب را حس خواهد کرد.
در داستان دیگری از این مجموعه به نام «ملاقات» ــ که قبلاً در مسابقات داستاننویسی مجلهٔ ادبی «سان» هم برندهٔ جایزه شده ــ داستان پسر کوچکی را میخوانیم که از طریق بچههای همسایه میفهمد پدرش نمرده و مادرش سالها در این باره به او دروغ گفته است. کودک ناگهان باید بار این آگاهی را بهدوش بکشد. در میان داستانها، شخصیتهای دیگری هم با فهمیدن و آگاهی روبهرو میشوند، بیدارشدنهایی ناگهانی که همیشه پیامدهایی هم دارند. البته نباید فکر کنید که با داستانهای تلخی روبهرو میشوید. فقط همین قدر بدانید که در این داستانها، از پایانهای رمانتیک یا دوستان مرفهی که ناگهان از راه میرسند و همهٔ مشکلات را حل میکنند خبری نیست.
نویسنده، گاهی بهکمک توصیف مستقیم مکان داستان و گاهی بهکمک درونگویی شخصیتها، ما را بهخوبی وارد حالوهوای داستان میکند. بعضی از شخصیتها با هوشیاری و در چند جمله وضع زندگیشان را برای ما روشن میکنند: «توی مسیج برای شوهرم نوشتم: ”نمیرسم برم مهدکودک.“ نوشت: ”اوکی.“ پیامهای شش ماه اخیرمان، همه، همین شکل است. یکی خبر داده شب نمیرود خانه، آن یکی نوشته اوکی؛ یکی عکس سند و فرم و مدارک فرستاده، آن یکی نوشته اوکی. جواب هم را با ”اوکی“ میدهیم و هیچ چیز بینمان واقعاً اوکی نیست.»
گرچه رزمپا در هر داستان از این مجموعه بهسراغ شخصیت و فضای متفاوتی میرود، شاید آوردن بخشی از داستان «مامان شیشهای» بهخوبی بتواند ما را در درک حسوحال کلی آدمهای این مجموعهداستان کمک کند. «مامان شیشهای» دربارهٔ مادر جوانی است که زندگیاش را با تایپ پایاننامه میگذراند. در جایی از داستان، از او میخواهند «دادههای پرت» را حذف کند، اما او نمیداند «دادهٔ پرت» چیست و باید این را از کسی بپرسد:
«توی ایستگاه طرشت از یه پسر عینکی پرسیدم: ”دادهٔ پرت میدونی چیه؟“ پسره نگاهم کرده بود و دوبهشک گفته بود: ”دادهای که با بقیهٔ دادهها نخونه.“ نگاهش کرده بودم تا بیشتر بگه. میخواست پیاده بشه. گفته بود: ”دوره از بقیهٔ دادهها. حسابش نمیکنن تو آمار.“»
چند صفحه بعد، زن که بهخاطر پسرش به استادیوم آزادی رفته تا بازی ایران و کامبوج را ببیند، خودش را با هوادار تنهای کامبوج مقایسه میکند: «از جایی که واستادهام، تابلوی ورزشگاه را میبینم. ایران گل چهاردهم رو میزنه. زنها دست میزنن و میپرن هوا. اون طرف ورزشگاه، وسط نیمکتهای خالیِ خالی، هوادار کامبوج هنوز داره طبل میزنه. دور این زمین، من و اون دادهٔ پرتیم.»
نویسنده، اگرچه در اولین مجموعهداستانش بهسراغ آدمهایی رفته که زندگی راحتی ندارند، هرگز آنقدر وارد این وضعیتهای بغرنج نشده است که اصل داستان فراموش شود. توصیفهای دستاول، مکانهای غیرقابلپیشبینی و گاهی عادتهای عجیب شخصیتها کمک میکنند که داستانهای رزمپا تا پایان خواندنی باشند. میدانیم که «آنچنانتر» جزء کتابهای پرفروش سیوچهارمین دورهٔ نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران بوده است.
این کتاب که را پنج داستان دیگر به نامهای «پاریسکوچولو»، «خردهریزهای فلزی»، «من، بودم»، «آنچنانتر» و «یک لکه روی سطح استیل» هم دارد و تاکنون بارها تجدیدچاپ شده است نشر سده در ۱۷۰ صفحه چاپ و آخرین بار بهقیمت ۱۴۰هزار تومان روانه بازار نشر کرده است.